شباهت های برخورد امریکا با برنامه هسته ای ایران و قضیه فلسطین
رویکرد امریکا در برخورد با حقوقی فلسطینی ها و حقوق هسته ای ایران از یک رویه مشابه مبتنی بر توافق های ناپایدار, خریدن زمان و ارائه طرح های دیکته شده تحت عنوان توافق جدید تبعیت می کند.

سه شنبه گذشته (هشتم بهمن ماه 1398) ترامپ محورهای اصلی طرح معامله قرن را در دیدار با نتانیاهو رونمایی کرد. شناسایی قدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی, شناسایی حاکمیت این رژیم برمناطق راهبردی دره اردن و کرانه باختری و جولان اشغالی, خلع سلاح گروههای مقاومت فلسطینی و وعده تشکیل کشور فلسطین در محدوده مرزهایی که یک کمیته مشترک اسراییلی / امریکایی در طول چهار سال آینده مشخص خواهد کرد از مهمترین محورهای این طرح است.
ترامپ پس از اینکه به کاخ سفید راه یافت صراحتا اعلام کرد که راه حل دو کشوری بر اساس قطعنامه های شورای امنیت از جمله قطعنامه 242 و 478 که تشکیل کشور فلسطین در مرزهای 1967 را به رسمیت می شناسد شکست خورده است و او به جای این راه حل, طرح معامله قرن را جایگزین آن خواهد کرد.
اگر در یک پروسه تاریخی عملکرد امریکا را در قضیه فلسطین بررسی کنیم به یک الگوی چرخشی دست می یابیم که دارای این ویژگی هاست:
1/ جلوگیری از توسل فلسطینی ها به راههای مبارزه برای دستیابی به حقوق خود 2/ نشاندن فلسطینی ها پای میز مذاکره مستقیم با رژیم صهیونیستی 3/ دستیابی به توافق های ناپایدار یکجانبه و دادن حقوق ناچیز به طرف فلسطینی 5/ فرصت سازی برای رژیم صهیونیستی برای توسعه طلبی بیشتر 6/ ندادن هیچگونه تضمین برای دستیابی فلسطینی ها به حقوق حداقلی خود وپایمال کردن همان حقوق حداقلی که در توافق ها به آنها تصریح شده است 7/ دادن برخی امتیازهای اقتصادی به مهره های سازشکار فلسطینی برای ایجاد شکاف در میان گروههای فلسطینی 8/ از بین بردن ظرفیت های مقاومتی طرف فلسطینی از طریق فشار و محاصره اقتصادی9/ ارائه طرح های معامله جدید و تکرار این داستان در یک چرخه ای که همه چیز در نهایت به نفع صهیونیست ها تمام می شود.
در تشریح این ویژگی ها به اولین توافق فلسطینی ها با رژیم صهیونیستی اشاره می شود که در سال 1993 میان یاسر عرفات رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) و اسحاق رابین نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی و بیل کلینتون رئیس جمهوروقت امریکا به امضا رسید. درآن توافق تشکیلات خودگردان فلسطین به رسیمت شناخته شد و در ازای آن این تشکیلات هم اسراییل را به رسمیت شناخت.
این توافق در شرایطی از سوی امریکا مطرح شد که انتفاضه اول, رژیم صهیونیستی را با بحران موجودیتی روبرو کرده بود و با امضای این توافق, این رژیم فرصت پیدا کرد تا با کشاندن طرف فلسطینی پای میز مذاکرات بیهوده از یکسو مقاومت فلسطینی ها را تضعیف نماید و آنها را به مذاکرات دلخوش نماید و از سوی دیگر از این فرصت مذاکرات به توسعه طلبی و تغییر واقعیت های میدانی مبادرت نماید که در این ارتباط می توان به توسعه شهرک سازی های گسترده در کرانه باختری و تغییر هویت فرهنگی و جمعیتی این منطقه اشاره کرد. در این ارتباط می توان تاکید کرد که به رسمیت شناختن تشکیلات خودگردان فلسطین هم برای پیشبرد همین چرخه بوده است.
بعد از این توافق هم توافق ها وکنفرانس های زیادی با پادرمیانی امریکا برگزار شد که هیچ نتیجه ای برای فلسطینی ها در برنداشت.
این داستان ادامه داشت تا اینکه امریکا با طرح ریزی برخی مقدمات نظیر ایجاد شورش های مصنوعی در منطقه(با عنوان بهار عربی) زمینه را فراهم کرد تا با به قدرت رسیدن دونالد ترامپ طرح معامله قرن مطرح شود.
طرحی که بر اساس آن به صورت یکطرفه به رژیم صهیونیستی اجازه می دهد تا قدس را به عنوان پایتخت خود برگزیند, از بازگشت آوارگان فلسطینی جلوگیری کند, اسراییل به عنوان کشور خالص یهودی به رسمیت شناخته شود, بخش های دیگری از کرانه باختری و دره اردن به سرزمین های اشغالی ضمیمه شود, مقاومت خلع سلاح شود والبته برای طرف فلسطینی ها این وعده سراب گونه داده شود که یک کمیته امریکایی واسراییلی ظرف چهار سال آینده محدوده مرزهایی که کشور فلسطین در آن تشکیل بشود تعیین خواهد کرد. کشوری که فعلا وعده داده شده است پایتخت آن منطقه ابودیس به مساحت 4 کیلومتر مربع خواهد بود!
به جرات می توان گفت امریکا همین رویکرد را هم در برخورد با حقوق هسته ای ایران در دستور کار داشته است. زمانی که ایران با ایستادگی و مقاومت برای استیفای حقوق هسته ای خود بر قله های دانش هسته ای تکیه زد و اورانیوم را در حد 20 درصد غنی سازی کرد و تحریم های ظالمانه دولت اوباما علیه ایران جواب نداد در سال 2015 توافق هسته ای میان ایران و پنج بعلاوه یک برای خریدن زمان و محدود کردن برنامه هسته ای ایران به امضا رسید.
اما این توافق چندان طول نکشید اچرا که ترامپ پس از ورود به کاخ سفید اعلام کرد که این توافق وحشتناک است و باید ایران با او به توافق جدیدی برسد. او پس از یک سال از ورود به کاخ سفید امریکا را از توافق هسته ای خارج کرد و با برنامه ریزی دقیقی به تعدادی از خریداران نفت ایران معافیت داد تا پیامدهای احتمالی خروج از برجام برافزایش قیمت نفت و شکست تحریم ها خنثی شود.
توافق هسته ای با ایران هم از پشتیبانی قطعنامه 2231 شورای امنیت برخوردار بود اما امریکا بدون توجه به این قطعنامه خواستار توافق جدیدی شد که تمامی حقوق هسته ای ایران پایمال شود وعلاوه بر آن برنامه موشکی ونقش آفرینی ایران در منطقه نیز در آن گنجانده شود.
نکته اینجاست که اولین توافق فلسطینی ها با رژیم صهیونیستی با یک رئیس جمهور دموکرات امریکا به امضا رسید و اکنون یک رئیس جمهور جمهوری خواه طرح معامله قرن را ارائه کرده است. توافق برجام هم با اوباما که یک رئیس جمهور دموکرات بود امضا شد و اکنون ترامپ که یک رئیس جمهور جمهوریخواه است خواستار توافق جدیدی است این نکته بیانگر آن است که رویکرد امریکا در خصوص حقوق فلسطینی ها یا برنامه هسته ای ایران یا هر موضوع دیگری بر اساس خط مشی مشخصی پیگیری می شود و رئیسان جمهوری امریکا از هر حزبی باشند مامور اجرای آن هستند.
نکته آخر نتیجه گیری و پاسخ به این سوال است که ایران در برابر چنین رویکردی در قبال برنامه هسته ای خود چه رویکردی را در برابر فشارهای امریکا باید اتخاذ نماید؟ پاسخ به این سوال همان پاسخی است که به طرف فلسطینی داده می شود و انتظار می رود مردم فلسطین برای استیفای حقوق خود در برابر امریکا و رژیم صهیونیستی در پیش گیرند و این راه, راهی جز مقاومت قدرتمندانه وعزتمندانه و به عقب نشینی واداشتن دشمن نیست.