به گزارش
خبرگزاری صداوسیما از قم، خیابانی خاکی، فاضلابهای رها شده در کوچه پس کوچههای تنگ، خانههایی محقر با دیوارهای کوتاه ساخته شده با آجرهای بازیافتی، لباسهای خیس پهن شده در کوچه ها، بوی بد زباله و جولان حشره ها، پوشکهای بهداشتی متعفن و بچههای قد و نیم قدی که پا برهنه در این کوچهها بازی میکردند، اولین صحنههایی بود که به محض ورودم به محله اسماعیل آباد، حد فاصل شهرقائم و جمکران به چشمم خورد.
اینجا یکی از محلههای حاشیهای شهر قم است؛ محلهای در حاشیه منطقه ۵ که فاصله اش تا ساختمانهای سر به فلک کشیده و برجهای تجاری ساخته شده در مسیر، کمتر از یک کیلومتر است.
محله شامل کوچههایی تو در تو بود با بیش از ۲۵۰ خانه؛ به گفته اهالی محل، اینجا خانه هاییست با ۲ یا ۳ خانوار که مساحت بعضی هایشان به بیست متر هم نمیرسد!
جلب اعتماد اهالی محل برای مصاحبه کار راحتی نبود؛ بر سر در بسیاری از خانهها دوربینهای مدار بسته کار گذاشته شده بود که به گفته حمیده، دختر جوانی که جلوی در خانه اش نشسته بود، این دوربینها حافظ اموال داخل خانه بودند.
از او پرسیدم: مگر چه چیز با ارزشی در این خانهها یافت میشود؟ با نگاه معناداری گفت: مجبوریم! اینجا دزد زیاد است.
پاسخ حمیده قانعم نکرد؛ به نظرم در پس وجود آن دوربینها حکایت دیگری وجود داشت.
زنان زیادی در کوچه و جلوی در خانه هایشان نشسته بودند و گپ و گفت: میکردند؛ بچهها در کوچهها و لابلای زبالههای به جا مانده در زمینهای خاکی مشغول بازی بودند؛ گویی زندگی در آن محله در کوچه هایش جریان داشت نه در خانه ها!
نزدیک ظهر بود و بوی غذا از درون کمتر خانهای به مشام میرسید؛ نگاهم به زنانی افتاد که در گوشهای دور هم نشسته بودند؛ به سمتشان رفتم تا از اوضاع زندگیشان بپرسم؛ پیش از رسیدن من، دو سه تایی از آنها جمع را ترک کردند؛ پیرزنی حدود ۷۰ ساله در بینشان بود که جزو قدیمیهای محل بود؛ میگفت: سی سال است که اینجا زندگی میکند؛ از نبودن گاز و آسفالت کوچهها شاکی بود و میگفت: ما کلا فراموش شده هستیم!
شکایتهای پیرزن، زبان زنان دیگر را هم به اعتراض گشود؛ میگفتند در این محل امنیت نداریم؛ مواد فروشی، دعوا، خشونت و زد و خورد و رفت و آمد افراد مشکوک جز جدایی ناپذیر زندگی مان شده.
از مریضیهای همیشگی بچه هایشان گفتند و از خستگیهایی که بر تنشان مانده.
لهجهها و گویش هایشان حکایت از مهاجر بودنشان داشت؛ بیشترشان از شهرها و روستاهای محروم، به امید پیدا کردن کار و زندگی بهتر به قم مهاجرت کرده بودند؛ وقتی سراغ مردهایشان را گرفتم، گفتند کارگری میکنند و الان سر کار اند.
دختر جوانی زبان درد دلش باز شد؛ از رنجی که به زندگیش رفته بود گفت و از همسرش که معتاد بوده و خانه اش را پاتوق رفقای گرمابه و گلستانش کرده بوده. اسمش مریم بود و خانه شوهرش دو کوچه بالاتر. سنش از ۲۵ سال تجاوز نمیکرد؛ چهره خوبی داشت؛ آهسته به من گفت: رفقای شوهرم به من چشم بد داشتند و حتی شوهرم مرا مجبور میکرد برای تامین خرج موادش با آنها خلوت کنم، برای همین الان به خانه پدرم پناه آورده ام.
راز دوربینهای مدار بستهآشفته بازاری در آن محله بود؛ چشمانم را به هر سو میچرخاندم تا شاید بتوانم با مردانشان نیز مصاحبهای داشته باشم، اما اثری از مردان محله نبود؛ مردانی که به گفته اهالی محل کسب و کارشان فروش مواد مخدر بود.
پسر بچهای حدود ۷ساله با دوستانش مشغول بازی بود که از او سراغ پدرش و پدران دوستانش را گرفتم؛ به خنده گفت: همه شان در خانه هستند و با دوربین شما را میبینند و از خانه بیرون نمیآیند! جرئت کردم و علت وجود دوربینها را پرسیدم؛ یکی از آنها گفت: آنها در را فقط برای مشتریها باز میکنند!
در همین فاصله یک مرد جوان لنگ لنگان از خانه اش بیرون آمد. فرصت را غنیمت شمردم تا با او صحبت کنم. میگفت: تصادف کرده و نمیتواند کار کند برای همین همسرش به خانههای مردم میرود و کارگری میکند. بی شباهت به مصرف کنندههای مواد مخدر نبود؛ از او خواهش کردم اجازه دهد تا خانه اش را ببینم. از راهرو تنگی رد شدم؛ به اتاقی کمتر از ۹ متر رسیدم؛ دختری حدود ۱۳ساله مشغول نوشتن تکالیفش بود؛ دیوار خانه گچ و خاک بود؛ گوشه اتاق آشپزخانهای محقر با ظرف و وسایل به هم ریخته و کثیف خودنمایی میکرد، حمام بی در و پیکری هم در گوشه آشپزخانه جا خوش کرده بود؛ از دخترش پرسیدم چند نفر در این خانه زندگی میکنید؟! در جوابم گفت: ۵نفر! متوجه نگاه پر از تعجبم شد؛ سرش را پایین انداخت و به ادامه نوشتن مشغول شد؛ برایم سوال بود که چطور ۵نفری در اتاقی با این اوصاف میخوابند؟
دخترک حضور مرا غنیمت شمرد و از آرزوهایش گفت؛ اینکه دلش میخواهد در خانهای زندگی کند که خاک و بوی نفت نباشد و شبها آسوده خاطر بخوابد.
برای سامان دادن به این اوضاع نابسامان باید راه حلی وجود میداشت. روز بعد با یک جامعه شناس قرار مصاحبه گذاشتم تا با هم چرخی در محل بزنیم و از ریشهها و پیامدهای پدیدهای به نام حاشیه نشینی برایم بگوید؛ از جانشین فرمانده انتظامی استان هم خواستم تا ما را همراهی کند.
دکتر کرم پور دانش آموخته دکترای جامعه شناسی فرهنگ بود. او میگفت: در جامعه شناسی اصطلاحی به نام "غریبگی "وجود دارد که شامل افرادی میشود که در محیط یا شهر محل زندگی خود برای ساکنین و اهالی آن منطقه غریبه هستند. این افراد به طور عمده از مهاجران و افراد کم برخوردار شهرهای کوچک اند. او میگفت: این افراد محلههایی را برای سکونت انتخاب میکنند که کنترل شهری و اجتماعی بر عملکرد روزمره آنها کم باشد.
آقای کرم پور در ادامه گفت: در مکانها و محلههایی که کنترل اجتماعی، سیستم و خدمات شهری وجود نداشته باشد، آمار بزه کاری بالا میرود چرا که افراد بزه کار از فرصت غریبگی برای رسیدن به اهداف خلاف قانون خود استفاده میکنند.
همین مسئله را سرهنگ درویشی جانشین فرماندهی نیروی انتظامی استان نیز تایید کرد.
او گفت: دو سوم جرایمی که به پلیس مخابره میشود یا در این محله شروع و تکوین شده است، یا پس از بررسیها به این نتیجه رسیده ایم که شروع بزه کاری از این محله بوده و در سایر نقاط شهر تکوین یافته است.
او برخوردهای سلبی و قهری از سوی نیروی انتظامی را یکی از راه کارهای موجود برای مقابله و کنترل آسیبهای اجتماعی در این مناطق دانست وگفت: همه دستگاهها و ارگانهای فرهنگی و امنیتی و مذهبی باید دست به دست هم بدهند تا به مشکلات این مناطق رسیدگی کنند.
آقای کرم پور از راهکارهای جامعه شناسان برای بهبود اوضاع مناطق حاشیه نشین هم گفت. او معتقد بود باید رفته رفته با ارائه خدمات شهری به این مناطق آنها را جزء مناطق شهری محسوب کنیم و تصمیم گیرندگان و مدیران اجرایی شهر با شناسنامه دار کردن این مناطق و هویت بخشی به افراد ساکن در آنها کاری کنند تا ساکنین این مناطق احساس کنند کنترل اجتماعی بر زندگی آنها حاکم است.
موانعی که مانع رسیدن خدمات شهری به حاشیه نشین هاستهمین مسئله را با مدیران شهری بازگو کردم. از آقای ترکمن شهردار منطقه ۵تقاضا کردم تا به محله اسماعیل آباد بیاید و از موانعی بگوید که باعث شده این منطقه از خدمات شهری مثل گازکشی، آسفالت، و نظافت محروم باشد.
او با چند پرونده و پوشه به محل قرار آمد؛ متن پوشهها را نشانم داد؛ متنی که حکایت از حکم تخریب برای بیش از ۸۵درصد از خانههای منطقه اسماعیل آباد را داشت، اما به خاطر رافت مسئولان شهری حکم تخریب اجرا نشده است.
آقای ترکمن گفت: بسیاری از خانههای اینجا خارج از محدوده ساخته شده اند و هیچ کدام از ساکنین سند ملکی ندارند.
او میگفت: اکثر این خانهها قولنامهای هستند و بدون مجوز و یک شبه ساخته شده اند.
شهردار منطقه ۵ از خارج از محدوده بودن این منطقه گفت و ادامه داد: ما حتی نمیتوانیم برای این منطقه مسیر دسترسی بزنیم چرا که راه دسترسی که به مرور زمان اینجا ایجاد شده دقیقا وسط یک ملک شخصی است و ما به لحاظ قانونی نمیتوانیم در ملک مردم دخل و تصرف کنیم.
آقای شهردار از بن بستهای قانونی پیش روی مسئولان شهری برای سامان دهی به شرایط موجود در محلههای حاشیه نشین گفت و از همه مسئولان طراز اول استان و حتی کشور خواست تا با تصویب قوانین و ارائه راه کارهای اجرایی به محو پدیده حاشیه نشینی در کشور کمک کنند.
وی در همین رابطه نمونههایی مشابه مثل محله مقوا سازی و حاشیه نیروگاه را مثال زد که با پیگریهای نمایندگان مجلس و مسئولان عالی استان مشکلشان برطرف شد و در حال حاضر تخلف کمتری از آن محلهها گزارش میشود.
منطقه اسماعیل آباد را به قصد رفتن به یکی از بالاترین نقطههای شهر ترک کردم؛ در مسیر به این فکر میکردم که در همه سی یا چهل سال گذشته حکم تخریب نتوانسته است از گسترش حاشیه نشینی در شهرها کم کند؛ چه بسا آدمهای بیشتری به این جمع اضافه شدند.
بالای شهر که رسیدم متوجه سکوت و آرامش ظاهری اش شدم؛ شبیه یک کشتی بود. آسیبهای اجتماعی در یک سوی شهر بود و موج ویران کننده اش، اما متوجه همه شهر، موجی که هر چند از سالها پیش به راه افتاده بود، اما بی توجهی به لایههای درونی اش در سالهای گذشته، نشان از آن داشت که هیچ کس از پیامدهای وجود حاشیه نشینها در امان نیست، کسی چه میداند؟ شاید همین بالا شهریهای متن نشین جزو مشتریان پر و پا قرص حاشیه نشینها شده باشند!